بخش اول از قسمت دوم نقد سریال 24 را از این آدرس بخوانید: http://naghdefilm.parsiblog.com/1369658.htm
سریال 24 با چنین پس زمینه فلسفی و مباحث استراتژیکی ساخته شده است. در سری اول در ساعت 12 شب جک باوئر با همسر و دخترش در خانه هستند که جک برای وضعیت بحرانی به وجود آمده مأموریت پیدا میکند و از منزل خارج میشود. دخترش هم به یک مهمانی میرود که این مهمانی برای دزدیدن دخترش برنامهریزی شده بود. ضمن اینکه جک به تازگی مجدداً با همسرش زندگی کرده است. در یک جریان جک متوجه میشود که قرار است "دیوید پالمر" را که کاندیدای ریاست جمهوری است ترور کنند. یکی از همکارانش به نام خانم "نینا مایرز" که به او نزدیک است و مدتی که همسر جک او را ترک کرده بود با او به عنوان دوست دخترش زندگی میکرد. در فیلم یکسری حساسیتها و رقابتهای زنانه هم وجود دارد. این خانم مأمور سهجانبه است و با آلمانیها و سرویسهای اطلاعاتی جاهای دیگر کار میکند و در این مجموعه یک مأمور نفوذی است. دیوید پالمر سناتور ایالتی است و در کمیته امنیتی و نیروهای مسلح کنگره آمریکا ـکه شبیه کمیسیون امنیت ملی مجلس خودمان استـ خدمت میکند. یکبار زمانی که در آن کمیته بوده پیگیری کرده که ارتش آمریکا یک تیم عملیات ویژه به صربستان فرستاده است تا آنها بعضی از نیروهای صرب را بکشند. مأمور آن واحد ویژه کلاه سبزی که اعزام شده همین جک بوده است. حالا پسران آن تروریستهای صرب آمدهاند تا انتقام بگیرند. بنابراین هم میخواهند جک را بکشند و برای همین خانوادهاش را میدزدند و هم به دیوید پالمر تعرض میکنند.
جک در کشمکشی میتواند دیوید پالمر را از اقدامات تروریستی نجات دهد و بقایای کار را رقم بزند تا بتواند این چهارچوب را شکل دهد و امنیت را ایجاد کند. در سری اول ظرافتهای بسیار زیادی در حوزه مباحث علوم سیاسی وجود دارد. جملاتی که در ستاد انتخاباتی بین آقای پالمر سیاهپوست و افراد ستادش رد و بدل میشود بسیار حائز اهمیت است. تروریستهای صرب قصد ترور فیزیکی پالمر را دارند که اصطلاحاً به آن ترور سخت میگوییم. سرمایهدارانی که حامی مالی او هستند قصد ترور نیمه سخت او را دارند. یعنی با اکراه و اجبار او را وادار میکنند آن طور که آنها میخواهند جلو برود و افرادی را که در مسیر او قرار دارند ترور میکنند تا او زودتر رئیس جمهور شود. در حالی که همسر و اطرافیانش او را ترور نرم میکنند. یعنی به شکل اقناعی او را به راهی که خودشان میخواهند میبرند. در واقع پالمر در مقابل سه گروه مقاومت میکند. جلوی همسر، رئیس ستاد انتخاباتی و وکیلش که قصد دارند او را به صورت اقناعی ترور نرم کنند تا از خودش اختیار نداشته باشد. سرمایهداران و کارتلهایی که پول دادهاند تا او انتخاب شود، میخواهند او را ترور نیمه سخت کنند و آن افراد صرب هم قصد دارند او ترور فیزیکی یا سخت کنند. جذابیتهای کار به دلیل همین نکته است. او با انتخاب عنصر صداقت و روراستی با مردم و نفی پنهانکاری و دروغ به نیت تغییر میآید و برنده میشود. سراسر 24 قسمت سری اول، آقای دیوید پالمر مداوم میگوید من با شعار صداقت آمدهام و از دروغ بیزارم. دروغ ممنوع است و دیگر نباید دروغ گفت. باید تغییر صورت بگیرد.
مهمترین ویژگی شعار تغییری که داده میشود نفی دروغ و مقابله با آن در حوزه انتخاباتی است. جک باوئر مأمور ویژه سی.تی.یو عملیات ضد تروریسم را انجام میدهد. تهدیدها را پس میزند. چهره دروغ و نیرنگ نینا، همکار او شفاف میشود. در انتها نینا از حضور در سیستم منع میشود و با کشتن همسر جک باوئر از صحنه فرار میکند. در اینجا زن نماد دروغی است که قرار است با شعار تغییر کنار گذاشته شود. در این سریال نینا چهرهای از خود ارائه کرده بود که به عنوان دوست نزدیک جک با او زندگی میکرد. وقتی زن جک را بازجویی میکند یکسری اطلاعات و حرفها را راجع به این قضایا منعکس میکند که رقابتها و حسادتهای زنانهشان هم در این زمینه دخیل میشود؛ اما آنچه که اتفاق میافتد این است، زمانی که پالمر به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد لحظهای است که نینا طرد میشود. یعنی نماد دروغ، تزویر و نیرنگ کنار میرود و صحنه صداقت خود را نشان میدهد. یکی از شاخصترین ارزشهای این سریال در این نکته نهفته است، یعنی شعار انتخاباتی تغییر، صداقت و راستگویی در مقابل دروغی که قبلاً وجود داشت.
در سری دوم دیوید پالمر رئیس جمهور شده و همسرش شری را از کاخ سفید بیرون کرده است و تعلق خاطری به پزشک خود دارد. دختر جک هم از او گلایهمند است به دلیل اینکه جک نتوانسته است کنترل کند تا مادرش زنده بماند. چون همسر جک داخل سی.تی.یو کشته شد. جک که سرخورده است مجدداً به کار فرا خوانده میشود. قرار است مسلمانها در شهر لسآنجلس یک بمب اتمی را منفجر کنند. یک خانوده مسلمان که نام پسرشان "رضا"ست، میخواهد با یک خانواده آنگلوساکسون ازدواج کند. روابطی با گروههای تروریستی دارند. این شخص با گروهی تروریستی به نام «سیدعلی» مناسباتی داشته است. جک رد آنها را دنبال میکند و بالاخره موفق میشوند بمب اتمی را پیدا کنند. "جورج میسون" مسئول واحد سی.تی.یو شیمیایی و آلوده به مواد اتمی میشود و طی یک عملیات استشهادی هواپیمای حامل بمب را به بیابانهای نوادا همانجایی که آزمایشهای اتمی آمریکا در حال انجام است، میبرد و منفجر میکند.
در سری دوم یک خطر حمله اتمی با هماهنگی شخص رئیس جمهور در کاخ سفید و جک باوئر در سی.تی.یو از سر آمریکا رفع میشود. دختری که خواهر خانمی است که میخواهد با رضا ازدواج کند به جک نزدیک میشود و به عنوان یک چهره کاملاً آنگلوساکسون و تفکر آمریکایی از این قضیه دفاع و همراهی و همکاری میکند تا این عملیات انجام شود. در اینجا حرکتی را معرفی میکند که ان.اس.اِی پشت آن است و فساد در درون دستگاههای امنیتی آمریکاست. آقای دیوید پالمر را برکنار و علیه او کودتا میکنند. معاون اول رئیس جمهور را به جای او مینشانند و او را تحتالحفظ نگه میدارند. طی اتفاقاتی پالمر دوباره به قدرت برمیگردد.
در سری سوم، شرایط طوری رقم میخورد که پالمر قصد دارد دیگر در رقابتهای انتخاباتی شرکت نکند. جک فاصله گرفته است، ولی دخترش در سی.تی.یو کار میکند. "تونی آلمیدا" که کمک همکار جک بود با یکی از خانمهای همکارش به نام
باید این توضیح را بدهم که سرویسهای اطلاعاتی شامل دو بخشاند. یک گروه کنترل صحنه میکنند. یعنی از داخل صحنه با اطلاعاتی که گردآوری کردهاند صحنه را کنترل میکنند. یکسری افراد هم در صحنه مأموریت تاکتیکی دارند و عمل میکنند. جک باوئر افسر عملیات صحنه است که به آنها "افسر عملیات تاکتیکی" میگویند. افسرانی که کارهای اطلاعاتی میکنند کسانی هستند که از تمام افراد داخل صحنه اطلاعات میگیرند و از ذخیره و بانک اطلاعات، اطلاعات دیگر را هم به آن اضافه و آنها را تحلیل میکنند. ضمن اینکه دائماً از نظر اطلاعاتی حمایت میشوند.
"جک"
شما به طور دائم در 24 میبینید که جک موبایلش را روشن میکند و میگوید، فلان نقشه یا عکس فلان شخص را برایم بفرستید. یا اینکه عکس کسی را که آنجاست با موبایلش میگیرد و میفرستد و میخواهد که اطلاعات مربوط به او را در بیاورند و مشخص کنند. مرد جوانی که در سری سوم وارد واحد سی.تی.یو میشود و در آخر هم دستش قطع میشود به عنوان داماد آقای باوئر معرفی میشود. او یک افسر تاکتیکی صحنه است که تقابل همراهی را نشان میدهد. عموماً جک در این هفت هشت سری مخالفت عجیبی با کسانی دارد که به دخترش نزدیک میشوند.
"پالمر" می گوید: با تروریست ها هیچ معامله ای نمی کنیم!
در سری 1و2 با دوست پسرهای دخترش بد برخورد میکند. در سری 3 زمانی که دخترش میخواهد ازدواج کند با دامادش هم بد برخورد میکند. در قسمتهای بعدی هم که دخترش با پزشکی یا شخص دیگری ازدواج کرده است و جک آنها را میبیند برخورد خوبی با دامادش ندارد. طبق تعریف نمادینی که از زن کردیم، داماد جک باوئر طرف سرزمین و عقیده است. عموماً برخورد جک با دامادش برخورد تند و بدی است. در سری سوم یک حمله بیولوژیکی به آمریکا انجام میشود. جک، "سالازار" را میگیرد. ضمن اینکه خود جک معتاد شده است. برادر سالازار یک جسد آلوده به ویروس بخصوصی
سری چهارم ویژگیهای خاص خود را دارد. در اینجا جک مشاور امنیتی وزیر دفاع در کابینه یک رئیس جمهور سفیدپوست شده است. چون در انتهای سری سوم پالمر به جک میگوید، دیگر نمیخواهم در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنم. در واقع پالمر خود را کنار میکشد. در این سری جک به عنوان مشاور امنیتی وزیر دفاع یک شخص کت و شلواری و اتوکشیده است. او با دختر وزیر دفاع دوست است. البته در اینجا یک عشق مثلثی به وجود میآید. این دختر همسر دارد. منتهی این مناسبات عاطفی است که آنها در فرهنگ خود دارند.
وزیر دفاع پسری دارد که با وضع موجود در جامعه در تقابل و تعارض است و به گروههای چپ و چهگوارا علاقه دارد. این پسر توسط تروریستها ربوده میشود. این گروه تروریستی خاورمیانه ای به رهبری "حبیب مروان" که به روش القاعده از پوشش عربی استفاده میکنند و نشان میدهند میخواهند کنار یک پارچه مشکی سر فردی را که ربوده شده است ببرند. اینها به سی.تی.یو حمله میکنند. سی.تی.یو به کمک سپاه تفنگداران دریایی آمریکا، وزیر دفاع و دخترش را که به گروگان گرفته شده بودند نجات میدهند. در ادامه تروریستها یک فروند هواپیمای استیلس را میدزدند تا از سیستم آن برای زدن هواپیمای رئیس جمهور استفاده کنند. چون هواپیمای رئیس جمهور اسکورت میشود بهتر این است هواپیمایی را بدزدند که رادار نتواند آن را ردیابی کند. هواپیمای اف.117 همان هواپیمایی است که رادار آن را نمیگیرد. این هواپیما از هواپیماهای رادار گریز یا استیلس است. تروریستها به هواپیمای ایرفورثوان (Air force 1) هواپیمای مخصوص رئیس جمهور حمله و آن را منهدم میکنند و رئیس جمهور را از بین میبرند.
ماجرای کیف همیشه
رئیس جمهور آمریکا، فرانسه، روسیه، نخست وزیر انگلیس و همچنین چین کیفی به نام کیف فوتبال دستی دارند. هیچ وقت این کیف را از خود جدا نمیکنند و همیشه همراهشان است. در این کیف کدهای موشکهای اتمیشان قرار دارد. رئیس جمهور کشورهایی که دارای قدرت اتمیاند، هر جا که باشند به هیچ وجه نباید آن کیف از آنها جدا شود. این کیف دوتاست. یکی هم دست وزیر دفاع آنهاست. این کیف را باز میکنند. کلیدهای مختلف را میزنند. کد را میدهند و موشکهای آنها آماده شلیک میشود. برای آنکه سیستم کامپیوتریای که بتواند آنها را حمایت کند دو کامیون مخصوص است که این اطلاعات را رله میکند. وقتی آقای پوتین به ایران آمده بود این دو کامیون همراهش بود و حدود هشتاد نفر آدم هستند که همراه این کیفاند. یعنی هر جا که رئیس جمهور میرود آنها هم باید باشند. به این ترتیب رئیس جمهور آنها خدم و حشم این طوری هم دارد.
در سری چهارم میبینید که هواپیمای حامل رئیس جمهور را میزنند تا کیف فوتبال دستی را به دست بیاورند. این کیف حامل کدهای رمز هزاران کلاهک هستهای آمریکاست. یعنی قدرت انهدام قطعی که دست یک رهبر است به دست حبیب مروان، تروریست مسلمان میافتد. وقتی جک به صحنه میرسد تا آن را پس بگیرد، یکی از برگ رمزهای آن مفقود شده است. تروریستها با فعال کردن آن کد رمز میتوانند کلاهکهای هستهای را در اختیار داشته باشند. رئیس جمهور هم ترور شده است و معاون اولش به عنوان کفیل او جانشین شده است. ضعف مدیریت او موجب توسل به پالمر میشوند و از رئیس جمهور قبلی یعنی آقای پالمر سیاهپوست درخواست کمک میکنند. شرکت کامپیوتری را پیدا میکنند که مروان در آنجا روی سلاحهای الکترومغناطیس فعالیت میکرده است.
بحث اصلی در سری 4، سلاحهای الکترومغناطیس است. آمریکاییها سلاحی به نام سلاح الکترومغناطیس دارند. اگر این سلاح بالای تهران منفجر شود بدون آنکه صدمهای به هیچ ساختمان و فردی بخورد، هر پدیده الکترونیکی که کیت مغناطیسی و الکترونیکی دارد یعنی همه موبایلها، تلویزیونها، رادیوها، کامپیوترها و... میسوزد. در واقع چه چیزی را هدف میگیرند. وقتی این بمب را شلیک میکنند و این بمب در ارتفاعی منفجر میشود، موشکها، سیستم دفاعی و همه وسایلی که کیت کامپیوتری دارند میسوزد. به این ترتیب خاموشی عجیبی در کشور به وجود میآید و بعد از آن نیروی عملیاتی آنها وارد میشود و اشغال موضع میکند. در حال حاضر این نوع سلاح را آمریکا و یکی دو کشور دیگر دارند.
104 نیروگاه اتمی در آمریکا
در این فیلم نمونهای از عملیات بمبهای الکترومغناطیسی را نشان میدهد، البته تحذیر میدهد که مبادا تروریستها به سلاحهای الکترومغناطیسی دسترسی پیدا کنند. در این قسمت سی.تی.یو با وزارت دفاع آمریکا تعامل نزدیک دارد تا جلوی فاجعه هستهای را با آن حمله سایبری بگیرد. آمریکاییها 104 نیروگاه اتمی مشابه و بزرگتر از نیروگاه اتمیای که ما داریم در بوشهر میسازیم. قرار است حبیب مروان و دیگران در حمله سایبری این 104 نیروگاه اتمی را منهدم کنند و خود این نیروگاه را علیه مردم آمریکا به کار بگیرند. سی.تی.یو عملیات "ضد سایبر تروریسم" را انجام میدهد و این خنثی میشود. حبیب مروان که از این کارها ناامید شده است، کلاهک هستهای دزدیده شدهای را که روی موشک کروز نصب شده است با کمک یک دانشمند اتمی چینی فعال میکند، ولی قبل از اینکه بتوانند از آن استفاده کنند جک آن را خنثی میکند.
رئیس جمهور جدیدی که سر کار آمده است دستور قتل جک باوئر را میدهد. این یکی از نکات زیبای فیلم است که جک به عنوان یک شخصی که شورشی داخل سیستم نیست، حکومت تا آخرین مرحله از او استفاده میکند و و در نهایت دستور قتلش را میدهند. خلاصه چندین بار قصد داشتند او را از سر راه بردارند که دوباره برای انجام عملیاتی به او احتیاج پیدا میکنند.
یک خانواده ایرانی الاصل در سریال
در این سریال یک خانواده ایرانی وجود دارد که هنرپیشه آن یک خانم ایرانیالاصل است. همسرش "نابی" نام دارد. اسم پسرش "بهروز" است که یک اسم فارسی است. این خانم آن جمله معروف را در فیلم میگوید که همه مسلمانان تروریست نیستند، ولی همه تروریستها مسلماناند! زمانی است که ایران درگیر پرونده هستهای و در ایران رئیس جمهور وقت آقای خاتمی بود. چهار اسم در این سریال مطرح است. بهروز که یک اسم ایرانی است، در سری 4، قسمت 18 نام شخصی خاتمی است. این شخص توسط "پرادو" کشته میشود. نام سومین فرد "صابر" و فامیلش "اردکانی" است. اردکان هم یک شهر ایرانی و محل تولد رئیس جمهور وقت ایران است. سری چهارم زمانی ساخته و پخش شد که اوج پرونده هستهای ایران، بعد از سال 82 بود. القای مستقیمی که در سری 4 این سریال صورت میگیرد همین است. در واقع تلاش شده است بین مخاطب آمریکایی و مسائل ایران همزاد پنداری به وجود آید.
در این فیلم مناسبات عاطفی بحث جدایی دارد که از حوصله بحث ما خارج است. در قسمتهای قبل گفته شد که افراد سی.تی.یو طبق آییننامههای سی.آی.اِی نباید با هم رابطه عاطفی برقرار کنند. چون روی کارشان تأثیر میگذارد. جک برای همسر و دخترش وقت نگذاشته و بیشتر به کارش پرداخته است و آنها این طوری شدهاند و چنین القایی دارد. در انتهای سری سوم، تونی آلمیدا و میشل به دلیل آنکه همسر بودند در انجام مأموریت، وقتی دچار مشکل شدند باعث شد آلمیدا در دفاع از همسرش که داشت به آن گازهای بیولوژیکی آلوده میشد مأموریت را طوری سمت و سو دهد که به سود همسرش شود؛ همه این موارد را به عنوان اشکالات روابط عاطفی کارکنان میگیرند. "کیف" همان پسری که قرار شد با "کیم" دختر جک ازدواج کند از عملیات پرمخاطره زمینی به فعالیت پشت میز برود. "کیم"، دختر جک به او میگوید: «میخواهم یک بچه را با تو بزرگ کنم نه برای تو.» یعنی با هم زندگی کنیم. نه اینکه من این بچه را برای تو بزرگ کنم و تو مثل پدرم هر روز در مأموریت باشی. این موارد کاملاً در مناسبات عاطفی فیلم موضوعیت دارد.
منبع اصلی بخش اول و دوم قسمت دوم: http://rajanews.org/detail.asp?id=46644
بخش اول از قسمت اول:http://naghdefilm.parsiblog.com/1369657.htm
بخش دوم از قسمت دوم: http://naghdefilm.parsiblog.com/1369657.htm
***قبلا در همین وبلاگ درباره سینمای استراتژیک در این ادرس ها مطالبی آمده بود: http://naghdefilm.parsiblog.com/Archive132517.htm و همچنین خلاصه چند نقد استاد عباسی: http://naghdefilm.parsiblog.com/1369651.htm و همچنین قسمت اول و دوم نقد استاد عباسی بر سریال گمشدگان(لاست) را نیز می توانید در این دو آدرس همین وبلاگ ببینید: http://naghdefilm.parsiblog.com/1369652.htm و http://naghdefilm.parsiblog.com/1369653.htm
***پیشنهاد می کنم متن کامل اولین بحث دقیق استاد عباسی را در بیست و هفت صفحه به نقل از مجله هیات اسلامی هنرمندان (آیینه هنر) بخوانید: فایل پی.دی.اف را از این آدرس میتوان ذخیره کرد: http://andishkadeh.ir/documents/download.aspx?id=2083&fn=sc.pdf و http://www.andishkadeh.ir/news/content/?n=17 ***درباره سینمای استراتژیک، سایت راسخون نیز مقالات متعددی را گردآوری کرده است که در این آدرس ها ببینید: http://www.rasekhoon.net/Article/Category-21791-1.aspx و http://www.rasekhoon.net/Article/Category-21791-2.aspx و http://www.rasekhoon.net/Article/Category-21791-3.aspx و http://www.rasekhoon.net/Article/Category-21791-4.aspx